محل تبلیغات شما

:من در خودم نمی گنجم:
.
من در خودم نمی گنجم. من در پوست و استخوان خودم نمی گنجم. خبر را که شنیدم می خواستم از خوشحالی تا جایی که نازیلا هست پرواز کنم. پرواز کنم و خودم را برسانم به آن تخت بیمارستانی که در این یک ماه، شده بود خانه اش. می خواستم ببینمش، ببویمش و در آغوش بگیرمش. اما افسوس که دربند بودن لذت لمس کردن و بوییدن هر آنکه دوستش داری را از تو با تمام سنگدلی و قصاوتش می گیرد. ولی حالا که این خبر را حتی از پشت همین شیشه ای که در بین ما قرار دارد و از پشت همین گوشی تلفن می شنوم، آنقدر روح و جانم را به وجد آورده است که می توانم به روحم این اجازه را بدهم که از بدنم خارج شود و تا کنار او پرواز کند.
درست یک ماه پیش بود که نسترن خبر بیماری نازیلا را در زندان برایم آورد. فقط این را گفت که پزشکان می گویند نازیلا مشکوک به سرطان است و باید تحت درمان باشد برای انجام یک سری آزمایشات . با شنیدن اسم سرطان بند بند وجودم برای دخترم پر کشید ولی شرمنده و مستاصل بودم از اینکه نمی توانم هیچ کاری برای دخترم انجام دهم. نسترن می گفت اگر تشخیص پزشکان درست باشد، شاید به کمک من احتیاج باشد. با خودم گفتم منِ دست و پا بسته چه کمکی از دستم بر می آید که برای دخترم انجام بدهم، که نسترن در جواب این واگویه گفت: برای پیوند مغزاستخوان. بعد از رفتن نسترن انگار آجر به آجر زندان را یکی یکی گذاشته بودند روی قفسه سینه ام و فشار می دادند. آن لحظه حتی قدرت نفس کشیدن، فریاد زدن و گریه کردن را هم نداشتم. حالا اما بعد از شنیدن این که حال نازیلا رو به بهبودی است و نیازی به پیوند مغز و استخوان ندارد خستگی این دو سال در حبس بودن از جانم بیرون می رود و می توانم دوباره نفس بکشم.

جمله ی عاشقانه ی پشت صندلی اتوبوس

کتابها هم خوشحال می شوند

مشترک موردنظر در دسترس نمی باشد.

نمی ,نسترن ,نازیلا ,گنجم ,یک ,دخترم ,نمی گنجم ,خودم نمی ,من در ,برای دخترم ,در خودم ,برای دخترم انجام

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها